کاری از بچه های مجموعه فرهنگی و هنری توحید

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

سفره ی بی ریا

کجایند آن مردان بی ادعا؟


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی

عکس شهدا

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!

نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم...

عکس شهدا


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
تخریبچی

آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن

در عرصه جنگ بر جهان تاختیم                   در جبهه نرم قافیه را باختیم


+ دعا کنیم...


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی

فرزند و پدر

پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت.
کودک هم می خواست پدر رو بلند کنه ولی نتونست. با خود گفت: حتماً چند سال بعد می تونم.
بیست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه. پدر سبک بود.
به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان...

پدر و فرزند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی

گوشه چشم

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که توباشی و مرا غم ببرد

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی

پخش زنده حرم امام حسین علیه سلام

اینجا کلیک کنید

با سرعت 40 کیلوبایتم جواب میده امتحان کردم....



۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی

سلامم را برسان

خداحافظ

در این اضطراب بود که چطور با مادر خداحافظی کند و آن را تنها بگذارد و برود.می دانست شاید نه به حتم که دیگربرگشتی در کار نیست و این، اولین و آخرین خداحافظی او باشد.به مادر نگاه کرد که سینی آب و قرآن در دست داشت و به تماشای او ایستاده بود.به قد وبالای پسر رشیدش که حالا برای خودش مردی شده است مرد جنگی .در فکر بود اینکه آخرین جملاتی که مادر به او خواهد گفت چیست؟مواظب خودت باش پسرم،ایشالا جنگ زود تموم شه برگردی خونه ، اینقدر چشمم به این در میمونه تا برگردی ؟،هر وقت تونستی مرخصی بگیر و زود بیا خونه ، اگه تونستی زنگ بزن خبری از خودت بده ، یا اینکه میشه یه چند روز دیر تر بری جبهه و ...! با همین فکرها از زیر قران رد شد . برگشت به سمت مادر و خداحافظی کرد .مادر گفت : خداحافظ ، سلام مرا به حضرت زهرا (س ( برسان.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
تخریبچی